ماجرای نی نی من(7)
خوب تا اونجا گفتم که با شوشوی تازه حاجی شده رفتیم بیمارستان عیادت پدرشوهر . بنده خدا خیلی اوضاع روبراهی نداشت و تا خالی شدن تخت بخش باید تو بخش اورژانس می موند . مراسم چهلم شوهر خاله شوشو هم به خوبی برگزار شد ، البته ما طبق روالسنت حسنه خونواده شوشو به اخر مجالس میرسیم همیشه . دوباره دوره تنهایی روزانه من و نی نی شروع شد ، شوشو بعد از ظهر ها خسته و کوفته از سر کار می اومد . ماه محرم و روزهای عاشورا - تاسوعا فرا رسید و من بر اساس اونچه که سر زردی گل پسری نذر کرده بودم باید گوسفندی رو ذبح می کردم اما از اونجایی که سالهاست بابام شب عاشورا گوسفندی رو به نیت سلامت خانواده قربونی می کنه بر ان شدم تا نذرم رو برای چند سال سرشکن کنم و...
نویسنده :
مامان صدرا
15:55