صدرا و آش دندونی !
بالاخره مروارید کوچولوهای صدرا جون من جوونه زد !
دوشنبه 22 فرودین 90 صبح ساعت 8 صدرا جون رو با تاخیر 15 روزه ای برای تزریق واکنس شش ماهگی به درمانگاه ماهان بردیم .
بچه ام در نهایت کنجکاوی و مظلومی به تزریق واکسن تن داد و بعدش اوردمش پیش مامان پری . توی راه هم کلی ناله کرد که دلمو ریش کرد .
اون روز رو رفتم سر کار و مدام دلم تو خونه بود و با تماسای مکرر تلفنی از حالش جویا میشدم .
فردای اون روز رو مرخصی گرفتم و علاوه بر مراقبت از صدرای واکسن زده لوس شده کمی به مرتب کردن خونه جدید پرداختم وکمدهای لباسمون رو مرتب کردم .
بابا علی هم از اون طرف کارای قرارداد خونه قدیم رو انجام داد و شب با شیرینی اونم از نوع بلژیکی راهی خونه شد .از همون شب بود که جوونه زدن مروارید های کوچولو تو دهن صدرا با تورم لثه اش معلوم بود .
دیگه از اون روز هی دوست داشت هر چیزی رو تو دهنش ببره تا بلکه خارش لثه هاش اروم بشه !
از اون موقع مامان پری تو فکر پختن اش دندونی برای صدرا جون افتاد . اشی که سالهاست برای هر نی نی که دندون دار میشه می پزن و بهانه ای برای دور هم جمع شدن و شادمانی از گام جدید تو زندگی نی نی هاست !
با مشغله ای که با به علت فوت بابابزرگ صدرا داشتیم این برنامه هی به تعویق افتاد تا در نهایت مامان پری روز جمعه 9 اردیبهشت 90 با قابلمه اش و کادوی نقدی به دیدن صدرا اومدن !
خاله کتی علاوه بر هدیه نقدی یه توپ بازی حرفه ای هم اورده بود . مامان پری و بابا امیر از همین مناسبت برای از عزا در اوردن بابا علی هم استفاده کردن و هدیه ای هم نصیب بابای بچه دندون دار شد !
خلاصه اینم ماجرای مروارید های صدرا خان .