صدرا صدرا ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

صدرا کوچولو

ماجراهای نی نی من ( 17)

اوه ه ه ه ه ! خیلی خیلی وقته که نتونستم اینجا رو برای پسرم به روز کنم تا یه روزی که خودش خواننده اش میشه فکر نکنه یه سری از روزهاش فراموش شده ! اخرین باری که این خونه اب و جارو شد اواخر مرداد ماه بود و تا الان کلی اتفاقات و جریانات رخ داده که امیدوارم ذهنم بتونه یاری کنه تا بیشترین ها و مهمترین هاشو اینجا براش ثبت کنم . اواخر مرداد ماه مقارن با عید فطر و تعطیلی بود و همین فرصتی بود تا پسرک زمان بیشتری رو با عمه فرنگی اش بگذرونه . تو این مدت پسملی ما خیلی دلبسته به کازینش شده و واقعا نمی تونم تو ذهنم دلیلی براش پیدا کنم چون این در حالیه نه زمان زیادی رو برای هم میذارن نه اون خیلی باهاش بازی می کنه ، البته منکر این نیستم که خیلی خیلی پ...
8 آبان 1391

ماجراهای نی نی من (16)

خیلی وقته که وبلاگ پسری رو آپ نکردم و کلی عذاب وجدان دارم از احتمال فراموشی این روزهای قشنگ در کنار این گل زندگی ام ! پسری این روزها 22 ماهگی رو داره میگذرونه و هر روز شیرین تر از روز قبل . هر روز یه کاری می کنه که نه تنها منو متعجب می کنه بلکه حسین همگان رو هم بر می انگیزه ! بهتره یه مرور اجمالی از این دوره بکنم تا در این دنیای مجازی ثبت شه ؛ ---برای تعطیلات عید با برنامه ریزی دوستان و توافق با همدیگه تصمیم گرفتیم راهی شیراز و دیدن دیدنی های شیراز بشیم . این در اصل اولین سفر طولانی مدت پسملم بود . تمام طول راه کنارش نشستم و کلی با هم خوابیدیم و جاده ها رو دیدیم و سربه سر همسری گذاشتیم . تو مسافرت هم بسیار بچه خوب و اقایی ( به قول خو...
23 مرداد 1391

ماجراهای نی نی من (15)

پسرم داره 17 ماه و سه هفتگی شو می گذرونه و من اخرین پست سال 90 رو تو وبلاگش می ذارم . این روزا خیلی خیلی دل ربایی می کنه و شیرین زبونی هاش دل آدمو آب می کنه .مامان پری براش یه دفتر مشق درست کرده و هر روز توش خط خطی می کنه .خیلی با مزه اس ! این روزا حال و هوای عید و خونه تکونیه ! تو تمام مدت به هم ریختگی خونه جاروی اشپزخونه یا تی دست اقا کوچولو هست و داره برامون تمیز کاری می کنه - هر چی میگم بسه دیگه عزیزم خسته شدی داد میزنه که چرا به من  میگی بسه ؟!!! خلاصه ماجرایی داریم باهاش ! امسال برای ایام عید عازم سفریم و کوچمولون رو به سفر شیرا ز می بریم . امیدوارم سفر بی خطری باشه و به خصوص به موشه خونمون خوش بگذره ! حالا کلی دغدغ...
24 اسفند 1390

ماجراهای نی نی من (14)

این پست رو در حالی می نویسم که پسری من 16 ماه و سه هفتگی رو داره می گذرونه . تو ماه گذشته تولد خاله کتی رو داشتیم که به لطف مامان پری یه پیتزای توپ و خوشمزه زدیم تو رگ و اقا موشه ما پنیرای پیتزا و سیب زمینی هاش نصیبش شد !!! اواخر ماه پیش هم بطور رسمی پسرمو بردیم ارایشگاه ! پسرم مثه اقاها نشست تااخرش و کلی تغییر قیافه داد ! انقدر ناز و خوشمل شده بود که دلم می خواست همون جا گازش بزنم !!! بعد از ارایشگاه رفتیم خ س ن ا یی و به انتخاب خودش براش یه جفت کتونی مشکی نقره ای خریدیم و کلی رژه رفت تو مغازه کفش فروشی ! بعد هم رفتیم خونه مامان بزرگ که قرار بود خاله شکو ه اینا و خونواده اش بیان اونجا ! کلی پسرم دلبری کرد از جمع ! اومدن مامان...
25 بهمن 1390

ماجراهای نی نی من (13)

و اما پسملی ما 15 ماهگی رو هم به لطف خدا پشت سر گذاشت ، این اقا کوچولو دومین شب یلدای خودشو خونه مامان پری گذروند و کلی عکسای جینگولی انداخت . از همون شب هم شروع به راه رفتن مستقل تو مسافت نسبتا بیشتر از قبل کرد . خلاصه در کتاب اولین های پسملی درج شد که اول دی مصادف با دومین یلدای ایشون نخستین قدمهای مستقل زندگی رو برداشتن . تو این مدت خیلی دلبستگی ام به این دردونه زندگی ام بیشتر شده یه جور حس عمیق خواستن و دوست داشتن هست . مامان پری که همه فکر و ذکرش اینه تا این نوه یکی یه دونه زبون باز کنه تا بتونه چیزای بیشتری یادش بده . خاله کتی هم که همه دنیاش این مرد کوچولو هست و مدام اصرار داره که مثه یه مرد واقعی تربیت شه ! لب مطلب...
10 دی 1390

ماجراهای نی نی من (12)

خوب اینقدر من نیومدم اینجا سر بزنم که صد را کوچولوی ما 14 ماهگی رو که رد کرده هیچ داره به استانه 15 ماهگی می رسه . این پسملی ما هر چی داره می گذره بیش از گذشته مهربونتر و احساسی تر میشه - این خصلت رو خیلی از عمل ها و عکس العمل هاش میشه فهمید . مامان پری که دیگه تمام وقت در اختیار اقا هستن ، نه تنها مادربزرگ که نقش پرستار و معلم رو هم برای تنها نوه اش ایفا می کنه . صدرا دو روز قبل از عید غدیر تب و لرز و سرماخوردگی شدیدی داشت که خواب رو از چشمان ما ربوده بود . یه بار با خاله اش دکتر بردیمش و کلی دارو و تشکیلات یه بار هم با بابایی رفتیم و گذاشتن شیاف رو برای اولین بار هم من به عنوان مادر و هم صدرا به عنوان نی نی گولوی بیمار تجربه کرد . ...
27 آذر 1390

ماجراهای نی نی من (11)

و اما نی نی من در 13 ماه و سه روزگی : هنوز به شدت چار دست و پا میره و یهو سر از هر جای ممکن و غیر ممکن در میاره بارورئک خوب گاز میده و موقع رفتن رو بلندی اونو بلند میکنه و خودشو رد می کنه ماشین لباسشویی رو مدام خاموش و روشن می کنه حالا کار نداره در حال کاره یا خاموش ! عاشق دست کردن تو در یخچاله با هر اهنگی میرقصه دس دسی می کنه و سر سری همچنان موقع اذان سکوت می کنه و گوش میده به دقت بابا به به ماما دد رو میگه با تکون دادن دست مثلا مثه ادم بزرگا صحبت می کنه صبا موقعی که میریم خونه مامان پری با من تانگو میرقصه با اهنگ اسانسور هم سر سری می کنه و میرقصه سرلاک گندم خرما و میوه رو به شدت دوست داره بیسکوئی...
8 آبان 1390