ماجراهای نی نی من (14)
این پست رو در حالی می نویسم که پسری من 16 ماه و سه هفتگی رو داره می گذرونه .
تو ماه گذشته تولد خاله کتی رو داشتیم که به لطف مامان پری یه پیتزای توپ و خوشمزه زدیم تو رگ و اقا موشه ما پنیرای پیتزا و سیب زمینی هاش نصیبش شد !!!
اواخر ماه پیش هم بطور رسمی پسرمو بردیم ارایشگاه ! پسرم مثه اقاها نشست تااخرش و کلی تغییر قیافه داد ! انقدر ناز و خوشمل شده بود که دلم می خواست همون جا گازش بزنم !!!
بعد از ارایشگاه رفتیم خ س ن ا یی و به انتخاب خودش براش یه جفت کتونی مشکی نقره ای خریدیم و کلی رژه رفت تو مغازه کفش فروشی !
بعد هم رفتیم خونه مامان بزرگ که قرار بود خاله شکو ه اینا و خونواده اش بیان اونجا ! کلی پسرم دلبری کرد از جمع !
اومدن مامان برزگ کوچمولوی ما از فرنگ همانا و یه عالمه سوغاتی های رنگارنگ همان ! این پسری با دلبری های خاص خودش حسابی دل مامان بزرگ رو برد .
این پسری ما هر روز بیشتر از روز قبل دلش می خواد تو کاراش استقلال داشته باشه و خودش روی پای خودش بایسته
اینو می شه تقریبا تو همه کاراش دید . و این همه خیلی ما رو یاد پدر بزرگ خدا بیامرزم می ندازه . خیلی از حرکات و خصلتاش تصاویری از اون عزیز رو برای ما زنده می کنه
پسری ما تو این ماه سفر به کا شا ن رو هم تجربه کرد و اونجا با یه نی نی به قول خودش همبازی شد و لحظه های خوبی رو پشت سر گذاشت . برای ما هم دیدن برخوردش با یه بچه هم قد و قواره خودش خیلی جالب بود .
تو راه سفر یه ساعتایی خواب بود و یه ساعتایی بغل خاله جونش بازی و شیطونی می کرد .
دو روز قبل از سفرش هم با همه نگرانی هامون براش یه صندلی ماشین گرفتیم که خدا رو شکر خیلی مورد استقبالش قرار گرفت و و تونستیم تو سفر ازش استفاده کنیم تا هم خودش راحت باشه هم همسفران محترم !
از شیرین کاری های این کوچولو هم باید بگم که :
به خوبی یه ادم بزرگ بعد از خوردن غذا دور دهن و بینی اش رو تمیز می کنه( البته در اثر آموزشهای مامان پری )
به خوبی می تونه قاشق غذا رو بذاره تو دهنش
نصف شب وقتی بیدار میشه و گرسنه اشه با حرکت دست و صدا کردن منو بیدار می کنه و شیشه شیرشو طلب می کنه
کلمات برف شکر پنج هشت نی نی نانای به دایره واژگانش اضافه شده
ماکارونی لازانیا و برنج و ماست رو خیلی دوست داره
تا در یخچال باز می شه فوری می اد لای در و میگه ما ما ( ماست ) به شدت به خوردن ماست علاقه داره !!!
فعلا عزت زیاد