صدرا صدرا ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

صدرا کوچولو

ماجرای نی نی من(8)

1390/7/27 11:52
نویسنده : مامان صدرا
220 بازدید
اشتراک گذاری

زمستون 89 رو با هر سختی بود تو خونه کوچیک دوست داشتنی مون گذروندیم . برای حموم کردن صدرا پروسه ای رو باید طی می کردیم که مبادا سرمابخوره !

سشوار و بخار اب و پتو و کیسه گرم و .....

یکی از چیزایی که از مسافرتمون اورده بودیم و فقط و فقط هم به نیت صدرا بود این کیسه های شنی بود که باید با استفاده از مایکروفر برای گرم کردنش بکار می بردیم . تو همه دوران پائیز و زمستون کلی به دادمون رسید .حتی اون ایام که شوشو هم حج بود من و مامان شیفتی برای گرم کردن اون تا صبح بیدار میشدیم !

از اون کوچیکی صد را نه تو سرما می تونست بخوابه نه تو محیط خیلی گرم .

یکی از بعدازظهرهای جمعه در حالی که شوشو داشت مبلهای خونه رو دونه دونه باز می کرد و من به بسته بندی وسائل می پرداختم متوجه شدیم که نی نی گولو بدون شیر مونده و چون قرار بود مادر شوهر و خواهرش از راه خریدخودشون گفتیم برای کوچمولومون شیر بخرن و بیارن .

خلاصه تو اون اشفته بازار اونا هم اومدن و از حال پدرشوهر نگران بودن که کمی تب کرده .

صبح روز بعد یعنی شنبه 21 اسفند مادرشوهر ساعت 6 و نیم زنگید و خبر بد و ناراحت کننده فوت ایشون رو داد .

اصلا انگار اسمون و زمین دور سرم چرخید .

خلاصه با کمک مامان و نگهداری از صد را ما راهی خونه ایشون شدیم و خلاصه باید یه سری کارهای لازمه رو سر و سامان میدادیم .

روزهای بد و سختی بود .

صد را احتیاج به مراقبت داشت و من نمی خواستم اونو تو اون شرایط ببرم اونجا برای همین باز هم زحمت مامانم دو چندا شد تا اونو نگه دارن .

خواهر شوشو هم برای شب عید اومد - شب عید سال قبلش که اومد همه به خوبی دو ر هم بودیم اما ین بار برای فوت پدرش اومد .

بدی ماجرا این بود که روز فوت پدر شوشو با تولد خواهر شوشو مقارن شده بود و همه از این مسئله دلگیر بودن .

هر طور بود پا به سال 90 گذاشتیم . همون روزا بود که من می خواستم کم کم تا قبل از رفتن به سر کار غذای کمکی رو برای نی نی شروع کنم و کلی از این موضوع هیجان درونی داشتم . وقتی سرلاک میدادم بهش انگار چه رویداد مهمی روی داده !!!

روز جمعه 6 فروردین هم ما در نهایت با همت عمو جو اد به خونه جدید که در نزدیکی مامانم بود اسباب کشی کردیم و باز این نی نی کوچولوی ما پیش خاله اش بود تا صدمه ای نخوره و ما به کارمون برسیم .

نی نی ما نه چاردست و پا میره هنوز و حتی میخزه رو زمین تا دمر میذاریمش شروع میکنه به گریه که منو برگردونین !

حالا ماجرای خونه جدید و سال جدید رو تو یه پست دیگه خواهم گفت !

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)