ماجراهای نی نی من ( 18)
این پست رو می خوام به زحمات مادرم برای این پسملی گل و گلاب اختصاص بدم .
نمی دونم چرا یه وقتایی فکر می کنم ممکنه یه روز نباشم تا برای پسرم از زحماتی بگم که مادرم براش متحمل شده - برای همین دلم میخواد اینجا ثبت کنم تا خودش یه روزی بتونه این نوشته ها رو بخونه .
مادرم بانویی بازنشسته فرهنگی و علاقمند به آموزش نوباوگان کشور . کسی که به اغراق الفبا رو به بسیاری از کودکان فامیل و آشنا یاد داده - با توجه به گویش و قوه بیان خوبی که مادرم داره تو یاد دادن ساعت و جدول ضرب مهارت خاصی داره ؟
همش دعا می کنم روزی برسه که صدرا همه اینها رو از مامانم یاد بگیره .
گرچه الان سری مقدماتی کارتهای آموزی ب ن ب ن بن 1 رو با صبر و حوصلخ فراوان به محصل کوچولوش یاد داده و از همین رو ص د ر ا علاوه بر اینکه به خوبی 54 کلمه رو بلده بگه و از روی عکس تشخیص بده می تونه خیلی کلمه ها و ترکیبات و افعال دیگه رو هم تو حرف زدناش بکار ببره .
خلاصه اینکه هر چی از تلاش ، صبر و حمایتهای مادرم برای این گل پسر بگم کم گفتم .
از روزایی که بنا به هر دلیلی چه خرید ، چه مهمونی چه کلاس دیر رفتم خونه و جور این دیر رفتن رو مامانم کشیده . ( تنها جایی که ته دلم حس ارامش داره وقتی ص د را اونجاست خونه مامانمه )
از روزایی که میخواستم مقدمات یه مهمونی رو به پا کنم و مادرم جور نگهداری پسری رو کشیده
البته البته تو همه این موارد سایه پر رنگ خاله مهربون این پسملی هم به چشم می خوره که نباید منکرش بشم .